مناجات وداع با مبارک رمضان
حـیف که از دست ما مـاه خـدا میرود مـاه مناجـات و نـور، ماه دعـا میرود مـاه سـحـر خـیـزی اهـل صفـا میرود مــاه وصـال عــلــی، مـاه ولا مـیرود ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر زمـزمههای شب و لیـلۀ قدرش به خیر بـود به روی خـدا، چـشـم تـمـاشـای ما خواندن جوشن کبیر، صوت دلآرای ما هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما زمـزمـۀ افـتـتـاح، سـر زد از آوای مـا حیف که مانند برق، این مه معبود رفت دیر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت مـاه خـداونـد رفـت، مـانـد بـه دل آه ما دسـت خـداونـدگـار بـود به هـمـراه مـا نــور بـه افـلاک داد، ذکـر هــو الله مـا ذکـر هـو اللهِ مـا، اشـک سـحـرگـاه مـا نـالـۀ العـفـو مـا از رمـضـان دل ربـود گـاه دعـای سـحـر، گاه ابـوحـمـزه بـود ز آیـنـۀ دل گـرفت مـاه خـداونـد، زنگ سلسلۀ زلف وصل، بود سحرها به چنگ عبد خدا بود و صلح، دیو هوی بود و جنگ یافت ز خون علی صورت این ماه، رنگ محـفـل قرب خدا کوی عـلی بود و بس روی جـمیل خدا روی علی بود و بس کیست علی؟ کیست؟ کیست؟ سرِّ مگوی خدا آنکه هیاهوی اوست، معنی هـوی خدا دست و زبان گوش و چشم روی نکوی خدا داشته شصت و سه سال، دیده به سوی خدا نـور به او مـتکی، خلق به او زنده بود عـالـم و آدم نـبـود، او به خـدا بـنده بود |